سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ


کلبه دلتنگی


سه شنبه 91/7/25
دلم گرفته

همه میگن خداست که تنهاست......

من که خدا نیستم.........

چرا تنهام.................................................؟

کاشکی دیوانه بودم تا دلم غمگین نمیشد

یا چنین بر دوش صبرم بار غم سنگین نمیشد

مقداد


تا حالا شده اونقدر غم داشته باشی که دنیای اطرافت رو فراموش کنی؟

تا حالا شده حسرت داشتن شخسی رو داشته باشی که واقعا و با تمام وجود دوستش داشته باشی؟

تا حالا شده از شدت غم و غصه بغض کنی و آروم آروم گریه کنی تا مبادا کسی صدات رو بشنوه؟

تا حالا شده حسرت یه روز خوب کنار کسی که دوستش داری رو داشته باشی؟

تا حالا شده از خودت خسته بشی؟

تا حالا شده هیچ چیزی خوشحالت نکنه؟ تا حالا شده برای مدت طولانی فقط غم باشه و غم؟ تا حالا شده دلت بخواد گریه کنی اما حتی اشکات هم باهات قهر کرده باشن؟ تا حالا شده دلت بگیره و هیچ کاری برای رها شدنش از دستت بر نیاد؟ تا حالا شده همه ادمهای دورو برت رو یکدفعه بشناسی، انگار که یه نقاب از چهرشون برداشتن و تو بمونی و درد ناباوری این همه تغییر؟ تا حالا شده احساس کنی که همیشه یه دیوار بتنی پشتته اما یه فعه بفهمی که جنس اون دیوار فقط و فقط از کاه؟ تا حالا شده دلت بخواد مدتها از همه کس و همه چیز دور باشی اما هیچ جایی برای قایم شدن نداشته باشی؟ تا حالا شده از زندگی ات خسته بشی؟.... اره حالا من موندم و اوار این همه سوال که ریختن روی سرم و حتی اجازه نفس کشیدن رو هم به زور بهم می دن! حالا من موندم و یه دنیا ناباوری، یه دنیا بی اعتمادی، یه دنیا احساس لگد مال شده! یه دنیا... اره یه دنیای پوچ، یه دنیا پر از ادمکهای با نقاب که نشناختنشون تمام عشق و زندگی ام رو برده زیر سوال!!!

خسته شدم، خسته تر از اونی که بشه فکرش رو کرد! دیگه توانی برای کشیدن این بار سنگین ندارم، احساس می کنم له شدم، شدم مثل یه ظرفی که هزاران بار شکسته ولی هر دفعه خودش رو به هزار زحمت جمع و جور کرده اما هر دفعه یه تیکه از تیکه های شکسته اش گم شده و کم اومده و حالا دیگه اونقدر این تیکه های گم شده زیاد شدن که هیچ بند زنی نمی تونه این ظرف خرد شده رو بند بزنه... خرد خرد
خدایا من دیگه فقط تورو دارم ،خدایا توروخدا تنهام نذار، دیگه دست یاری به سمت هیچ بنده ایت درازنمی کنم، همشون تنهام گذاشتن...
خدایا ، تو دیگه تنهام نذار

 


+ سه شنبه 91/7/25 | 8:32 صبح | مقداد
یکشنبه 91/7/23
¸.•*`´*•.¸¸.•* یه عاشق تنها *•.¸¸.•*`´*•.¸

                      ...بنام آنکه اشک را آفرید تا جزیره‌ی عشق آتش نگیرد...
حتی اگر تمام کلمات دنیا را برایت بنویسم باز هم مرا نمیفهمی،،،
چون ندیدی که چشمانم چقدر مات شده...
وقتی دستانت در حسرت دستانیست که
فاسله اش تا تو فقط یک نقطه است از همیشه تنهاتری...
میدانی نوشدارو پس از مرگ سهراب یعنی چه...؟
یعنی دل میگرید و تو نیستی...
یعنی صدای بوق بوق تلفن میگوید که دیگر کسی آن طرف خط نیست،،،
و وقتی برای سخن نمانده...
یعنی باز هم دل پر از حرف است و حرفها آنقدر همانجا میمانند که در من حل میشوند...
.
.
.
یعنی اینجا تمام لبخندها زورکی است...
یعنی از زور دلتنگی در گوشه‌ا‌ی سرد و تاریک زانوهات رو بجای
شونه های اونی که دوستش داری توی بغلت بگیری
و آروم آروم گریه کنی تا مبادا کسی صدات رو بشنوه...
آری،،،یعنی دل میگرید و تو نیستی...
هرگاه که به درد دل خود میخندم،خلق دارند تصور که دلی خوش دارم...
یعنی اینجا تمام لبخندها زورکی است...
یعنی باز هم من ماندم و اوقیانوسی از اشک...
یعنی هرکجایی که مینگرم،،،تصویر چشمانت را میبینم...
به خدا تنهایی سخته...
همه میگن خداست که تنهاست...من که خدا نیستم... چرا تنهام...؟
من رو ببخش...
بگذار این قصه غم انگیزم را تمام کنم...
دیگر نگران کلاغ سیاه دردهای سرنوشتم هم نیستم...
او نیز به نرسیدن عادت کرده...
تمام اینها رو گفتم که بگم...
دلم برات تنگ شده...
دوستت دارم...


...دیداری دوباره...
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن....
ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد....
کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه ی دلتنگیها و نبودنهایت می شد...
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم...
و درد هایم را به گوش تو میرساندم....
بدون تو عاشقی برایم عذاب است...
می دانم که نمی دانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...
کاش میدانستی که چه قدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...
می دانی که اگرازکنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود...
میدانم که نمی دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز انتظار آمدنت...
انتظار....
شش حرف و چهار نقطه...
کلمه ی کوتاهیه،اما...

مقداد


+ یکشنبه 91/7/23 | 8:41 صبح | مقداد
پنج شنبه 91/7/20
گریه های شبانه

مقداد

گِـــــریِـه هــــایِ شَــــبانِه اَم را اَگَــــر بـاوَر نِمی کُنــــی

اَز جــــیرجیرَک هایِ کُــــــنجِ اُتـــــاقَم بِــــپُــــــــــرس

کِـــه هَـــرشَـــــب هِـــق هِــــقِ گِـــریِه یِ مَـــــــــــن

جـــــیرجیرِشـان را دَر گِـــلویِشان خَفِـــــــه می کُنَـــد!

از : عـ ــاشـ ـقــ ــ خـــ ـســ ــتهــ ?

 


+ پنج شنبه 91/7/20 | 8:42 صبح | مقداد
پنج شنبه 91/7/20
خــــــــــــــــــــــدا...

گمشده

خدایا وقتی دلت میگیره چی کار میکنی؟؟

میری یه گوشه میشینی و گریه میکنی؟؟

هی با نگات بازی میکنی که یادت بره میخواستی گریه کنی؟؟

یه لیوان آب میخوری که بغضتو بفرستی پایین؟؟

یادت میاد خداییو باید همیشه تنها باشی....

خدایا نمیدونی من این روزا چقدر خدا بودم

                   مقداد


+ پنج شنبه 91/7/20 | 8:38 صبح | مقداد
سه شنبه 91/7/18
? مـآنـدِه اَ?َ تـِـِـِـِنـهآ ــے تنـهـ ـا

?یـد? گـُفتـمْــ کـِـہ یــہ روز پَـر مــے کِـشے تـو هـوآ?

?یـد? گـُفتـمْــ ـ کـِـہ تـــُو هَـمـ ــ مـیـرـــ? بــہ ??ـــاطـِــ?__?ـــــره هـآ?َ

مـیـا? او?? روز کِــہ نِمےگـیـرــے سُـراغ اَز oــآ

گمشده

اِمـروز کِــہ مُـحتـآج ِتـواَ?َ جـا? تـــُو ??ـــالیـستــ?__?ــــــ?__?ــــ

فَـر?ا کِــہ میـایـے بــہ سُـراغـمــ ـ نـفَـسے نیسـت

مَـن مـآنـدِه اَ?َ تـِـِـِـِنـهآ ــے تنـهـ ـا

بـآ غَـم ِتـُو

گمشده


+ سه شنبه 91/7/18 | 9:14 صبح | مقداد
<      1   2   3   4      >

This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy





بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 78845