کلبه دلتنگی
این روزها... بیشتر از قبل ،حال همه را میپرسم... سنگ صبور غم هایشان میشوم... اشکهای ماسیده روی گونه هایشان را پاک میکنم اما... یک نفر پیدا نمیشود که دست زیر چانه ام بگذارد... سرم را بالا بیاورد و بگوید: حالا تـــــــو برایمــــــ بگو...
خدایا...! صدایت میکنم چون در این دنیا دیگر صدا به صدا نمیرسه اما تو گفتی که شنوایی!!! واسه همین فقط تو رو صدا میکنم.... تنهام نذار
صورتم را
می چسبانم
که بی پرده اند خیلی!
دندان های قلبم
به هم می خورد
تو هم سردت شده انگار ؟!
دست دوستی ات را
توی جیب های گشادت بگذار
آن طرف تر
یکی پشت دلهره هامان
ریز ریز می خندد
چشم هایم سکوت می کنند
آینه ها ...کر می شوند
- خسته ام ...می شود ...به خوابهایم ...
This
template generated and design by
Nightnama
on 2013 do
not Copy
بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 79442