کلبه دلتنگی
دنگ... دنگ ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ. لیک چون باید این دم گذرد، پس اگر می گریم گریه ام بی ثمر است. و اگر می خندم خنده ام بیهوده است. دنگ... دنگ... لحظه ها می گذرد. آنچه بگذشت ، نمی آید باز. قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز. مثل این است که یک پرسش بی پاسخ بر لب سرد زمان ماسیده است. دنگ... فرصتی از کف رفت. قصه ای گشت تمام. پرده ای می گذرد، پرده ای می آید می رود نقش پی نقشی دگر، رنگ می لغزذ بر رنگ. ساعت گیج زمان در شب عمر می زند پی در پی زنگ: دنگ... دنگ... دنگ..
This
template generated and design by
Nightnama
on 2013 do
not Copy
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 78841