سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ


کلبه دلتنگی


دوشنبه 91/8/22
حرفی...
حرفی برای گفتن نیست
 
صورتم را

می چسبانم
 
روی شیشه ی پنجره هایی
 
که بی پرده اند خیلی!

دندان های قلبم
 
به هم می خورد


تو هم سردت شده انگار ؟!
 
دست دوستی ات را
 
توی جیب های گشادت بگذار

آن طرف تر
 
یکی پشت دلهره هامان
 
ریز ریز می خندد

چشم هایم سکوت می کنند

آینه ها ...کر می شوند

- خسته ام ...می شود ...به خوابهایم ...
 
کاری نداشته باشید لطفا"؟!


+ دوشنبه 91/8/22 | 1:39 عصر | مقداد
دوشنبه 91/8/22
بوی دروغ های ته گرفته

بوی دروغ های ته گرفته

صدای آژیری ممتد

و آخرین ورژن از لبخندهای زورکی
 
چه ساده دلشوره هایم

گول این سطرهای پخش و پلا را می خورند

و چشم هایم

با یک بک گراند قهوه ای گیج

توی ثانیه های قبل جا می ماند

یکی تِق تِق کلاغ ها را

در صفحه حوادث روزنامه

منگنه می کند

چقدر تلخم شده امشب!

- الو بیمارستان؟

اینجا خبرها

همه بیمارند ...


+ دوشنبه 91/8/22 | 1:38 عصر | مقداد
سه شنبه 91/8/16
خدایا...!

خدایا...!

صدایت میکنم چون در این دنیا دیگر صدا به صدا نمیرسه

اما تو گفتی که شنوایی!!!

واسه همین فقط تو رو صدا میکنم....

تنهام نذار


+ سه شنبه 91/8/16 | 8:49 عصر | مقداد
سه شنبه 91/8/16
دلتنگی

دلتنگی...
 
دلتنگی نه با قلم نوشته می شود،

نه با دکمه های ســــــرد کیبورد ....
.
.
دلتنگی را با اشک می نویسند!!!


+ سه شنبه 91/8/16 | 8:48 عصر | مقداد
سه شنبه 91/8/16
...

مقداد

 

تنها نشسته ام...


چای مینوشم، و بغض می کنم !

هیچکس مرا به یاد نمی آورد !

این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !

و من ...

حتی آرزوی یکی نبودم ...

 


+ سه شنبه 91/8/16 | 8:42 عصر | مقداد
   1   2   3      >

This template generated and design by Nightnama on 2013 do not Copy





بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 78829